۱۳۸۷-۰۹-۰۳

ز عشق گل روی عبدالبهاء

عبدالبهاء

ز عشق گل روی عبدالبهاء
شدم مرغ مینوی عبدالبهاء

گذشتم ز محراب و ساجد شدم
به طاقِ دو ابروی عبدالبهاء

به یک دانه افتاده مرغ دلم
به دام دو گیسوی عبدالبهاء

الهی تو تائید و توفیق بخش
که روی آورم سوی عبدالبهاء

خوشا آن زمانی که با صد شَعَف
ببوسم دو زانوی عبدالبهاء

چو کُحلُ الجواهر کِشم بر دو چشم
ترابِ سَرِ کوی عبدالبهاء

ندید و نبیند دگر روزگار
کسی همترازوی عبدالبهاء

مسلمان و تَرسا، مجوس و یهود
به کل، محوِ هندوی عبدالبهاء

قوای هویّت که مستور بود
عیان شد ز بازوی عبدالبهاء

کُنَد صید، صد ضیغم از پُر دلی
به یک حمله آهوی عبدالبهاء

مشام احبّای ثابت قدم
معطر شد از بوی عبدالبهاء

کمندِ سَرِ سَروَرانِ جهان
بُوَد تاری از موی عبدالبهاء

خوشا آنکه یک قطره ماء ثبوت
بنوشید از جوی عبدالبهاء

گلستان شد امریک و افریک و چین
ز خلق خوش و خوی عبدالبهاء

شده "قابل" اندر گلستان عهد
هَزارِ سخنگوی عبدالبهاء

شعر از جناب قابل آباده ای

هیچ نظری موجود نیست: