۱۳۸۷-۰۶-۰۳

زنده جاوید

زنده جاوید

گر فغان و ناله اینسان رخنه در جانم کند
عاقبت بر داغ و درد خویش گریانم کند

من گُلی خوش رنگ و بویم لیک از بخت سیاه
باغبان، تنها نظر بر خار دامانم کند

خاک پای آن پری رویم که در گلزار عشق
چون به خاکم پا نهد، یک بوسه مهمانم کند

گر به چشم خویش گویم قصۀ جانکاهِ دل
آنقدر دُر می فشاند تا پشیمانم کند

می برد از روی هر صاحب سخن رنگِ ملال
گر ز شوق دل، نگاهی سوی دیوانم کند

فارغ از خویشم ولی آن فتنه کار ِ مَه لقا
می کشد در بند زلفش تا پریشانم کند

درد خود با کس نمی گویم که روزی روزگار
بر سر ِ درد آید و آهنگ درمانم کند

زندۀ جاوید خواهم شد اگر شمس بهاء
بر سر ِ بازار عشق ِ خویش قربانم کند

فاش گویم " سرکشا" نَبْوَد ز اهل معرفت
هر که خوارم بشمرد یا شک در ایمانم کند


شعر از جناب هوشنگ روحانی (سرکش)

منبع: خورشید در سیاه چال، مجموعه اشعار فخرالدین هوشنگ روحانی، ص 94

هیچ نظری موجود نیست: