۱۳۸۷-۰۴-۲۹

مادران صلح می خواهند

مادران صلح می خواهند

ای کودک دلفریب زیبا
وی میوهء زندگانی من
آئینهء روشن است رویت
از کودکی و جوانی من.

من عمر عزیز رفته ام را
در روی تو می کنم تماشا
بینم ز دریچه های چشمت
آیندهء پر سعادتی را
چشمت دو ستارهء درشت است
چون اختر بخت تو درخشان
بوی نفس معطّر تو
آرام دل است و راحت جان

آنگه که دو دست کوچک تو
چون حلقه فتد بر گردن من
گوئی بوَدَم جهان در آغوش
لرزد ز محبتت تن من.

مادر چه فدائی عجیبی است
از خود گذرد برای فرزند
مادر دل و جان و زندگی را
با مهر کند فدای فرزند.

ای کودک دلنشین زیبا
وی نوگل زندگانی من
گر سر بدهم نمی سپارم
یک لحظه تو را به دست دشمن
گر پشه به صورتت نشیند،
از جای پَرَم، شوَم دگرگون.
آخر چه تحملی که بینم
افتی تو میان آتش و خون؟

گر چشم مرا کَنَند از جای
گر قلب مرا کُنند پاره
حاضر نشوم که شعلهء جنگ
آتش زندت به گاهواره

چون من همه مادران گیتی
دارند ز جنگ، نفرت و ننگ
ای لعنت مادران دنیا
بر هر که فروزد آتش جنگ.

شعر از خانم ژاله اصفهانی

هیچ نظری موجود نیست: