۱۳۸۷-۰۴-۲۷

نشان آشنا

نشان آشنا

روزی آخر دامن غصن بهاء خواهم گرفت
دردمند هجرم و از وی دوا خواهم گرفت

یا مرا این درد بی درمان ز پا خواهد فکند
یا که از انفاسِ مولایم شفا خواهم گرفت

یا ز خود بیگانه خواهم گشت چون دیوانگان
یا ز هشیاران نشان آشنا خواهم گرفت

او ز کار بستهء من عقده ها خواهد گشود
من ز خاک درگهِ او بوسه ها خواهم گرفت

تیشه ها بر ریشهء جنگ و جدل خواهم نواخت
بهره ها از شاخهء صلح و صفا خواهم گرفت

تا کنم جلب رضا از ساقی بزم الست
در صف مستان به کف، جام بلا خواهم گرفت

بال و پر خواهم زد و زین خاکدان خواهم پرید
آشیان بر سدرهء باغ بقا خواهم گرفت

فاضلا در راه وصلش آنچنانم بی قرار
کاندر این ره سبقت از باد صبا خواهم گرفت

شعر از جناب فاضل نیکونژاد

هیچ نظری موجود نیست: