۱۳۸۷-۰۴-۲۲

اشعار جناب طاهره: جوانی چه آورد پيری چه برد

جوانی چه آورد پيری چه برد

جوانی چه آورد پيری چه برد
بُتِ خوردسال ومی سال خورد

بت خوردسالی که يک جلوه اش
ببرد از دل انديشه خواب و خورد

می سال خوردی که يک قطره اش،
نخورد آنکه مُرد و نمُرد آنکه خورد

ز يک خم دهد ساقی روزگار
ترا صاف صاف و مرا درُد درُد

هزاران اسيرويند و يکی
غبار علائق ز قلبش سترد

نه بازی است رفتن به ميدان عشق
که از صد هزاران يکی پا فشرد

ز طوطی دعا دعوی از مدعی است
ببينيم تا گوی ميدان که بُرد

شعر از جناب طاهره

هیچ نظری موجود نیست: