۱۳۸۷-۰۵-۰۴

گمان باطل

گمان باطل

سرها طواف کعبۀ مقصود می کنند
دل ها دعا به بارگه جود می کنند

عشّاق با نثار سر و جان به پای دوست
او را ز خویش راضی و خشنود می کنند

دل بر رضای خالق دل ها نهاده اند
جان را رها ز عالم محدود می کنند

احباب با نوای مناجات خویشتن
هر صبحگاه معجز داوود می کنند

پروانگان ز شعلۀ سوزان عشق شمع
بی اختیار پیکر خود دود می کنند

مرغان باغ هر سحر از شوق وصل گل
ذکر و ثنای حضرت معبود می کنند

آوای وحش و بانگ رسای خروس صبح
هر روز حمد و ثنای حضرت معبود می کنند

جمعی به جای شور و نشاط دو روز عمر
خود را غمین و خسته و مخمود می کنند

در حیرتم ستوده ز برخی که عالماً
درهای دوستی همه مسدود می کنند

شعر از جناب عطاءالله ستوده نیا

منبع: پیام بهائی شماره 249و250، ص 36

هیچ نظری موجود نیست: