۱۳۸۷-۰۶-۱۶

از رباعیات جناب هوشنگ روحانی (قسمت اول)

از رباعیات جناب هوشنگ روحانی (سرکش) (قسمت اول)

بر مرکبِ نار نفس بی باکی چند
در راه گناه و فتنه چالاکی چند

جهدی کن و بر سرای باقی دل بند
دلبسته این سراچهء خاکی چند

*******************

آنقدر دلم از غم ایّام گرفت
تا مُردم و از مردنم او کام گرفت

این لاله چه بی وفاست کاندر غم من
از خونِ دلم به کام خود جام گرفت

*******************

تا نقش ِ وجود را تو کامل کردی
آتشکده ای را به خطا دل کردی

ای دهر چه گویم که تو در دور طرب
در ساغر ِ من زهر ِ هلاهل کردی

*******************

دل را به غم تو مبتلا می خواهم
من رندِ بلاکشم بلا می خواهم

آئینه زنگاری و تار و کدرم
از حضرتِ کبریا جلا می خواهم

*******************

آماج ِ بلاست این دل سرکش ما
خالیست ز تیر ِ آرزو ترکش ما

ناکامی تو ز باده زائل نشود
این گفت به ما ساقی ساغرکش ما

*******************

انوار خدا روی زمین باز آمد
ای منتظران نور مبین باز آمد

گلزار ز روی غنچه شد خندان روی
هشدار که آن پرده نشین باز آمد

*******************

از صحبتِ اشرار بپرهیز ای دل
با مردم نا اهل میامیز ای دل

دلدار ز رخ پرده برافکند مخواب
هنگامه به پا ساز به پا خیز ای دل

*******************

صهبای بقای وصل را نوش کنید
ایّام فراق را فراموش کنید

این آتش نفس را نه با غیبت خلق
با ذکر عیوبِ خویش خاموش کنید

*******************

از بادهء بی مثال او چشم مپوش
وز خمر بقا بنوش ای صاحبِ هوش

از بهر چه رو به آب فانی کردی
هشدار شرابِ باقی قدس بنوش

*******************

راهی که به حق می رسد آن راهِ دعاست
وان راه همه طراوت و لطف صفاست

اسرار قلوب نزد حق چون روز است
گر سَتر نموده است این فضل خداست

*******************

شعر از جناب هوشنگ روحانی (سرکش)

(منبع: خورشید در سیاه چال، موسسه مطبوعات ملی امری، 131 بدیع، صص 108-106)

۱ نظر:

ناشناس گفت...

من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره میترسم !
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها میترسم !
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم
...
به یاد مرحوم حسین پناهی