۱۳۸۷-۰۶-۳۰

از رباعیات جناب هوشنگ روحانی (قسمت سوم)

از رباعیات جناب هوشنگ روحانی (سرکش) (قسمت سوم)


بر خواند به گوشم این نوا باد سحر
کای دوست وفای خویش از یاد مبر

بهر دو سه روز راحت این دنیا
از راحت بی زوال باقی مگذر

*******************

از سلسله ملک رها کن خود را
وز بند هوای نفس وا کن خود را

بیمار غمش اگر شدی عاقل باش
با نسخۀ عشق او دوا کن خود را

*******************

در خلوت عشق شمع احباب شدم
وز سوز درون خویشتن آب شدم

از دفتر عشق آن سراپا همه لطف
حرفی نشنیده غرقه در خواب شدم

*******************

در پهنه خاک گر ثمر نیست ترا
از عالم عاشقی خبر نیست ترا

از شمع وجود خویش خیری برسان
کاین بزم نشین تا به سحر نیست ترا

*******************

در سینه بکش کینه و خودخواهی را
خاموش کن این سراج گمراهی را

تقوی بگزین و جامه پاک بپوش
تا تکیه زنی تو مسند شاهی را

*******************

مینای دلم به سنگ تقدیر شکست
پایم همه از سختی زنجیر شکست

گفتم که به صبر درد او چاره کنم
بی طاقتیم پنجۀ تدبیر شکست

*******************

در سینه غم تو جاودان می خواهم
سوز جگر و اشک روان می خواهم

گفتی به ره عشق تو میمیرم زار
جانم به فدایت من همان می خواهم

*******************

من نالۀ زارم و تو فریاد رسی
من بهت سکوتم و تو بانگ جَرَسی

یک عمر در آتش غمت سوخته ام
دریاب مرا خدای را یک نفسی

*******************

ای مدعیان فتنه به کارم مکنید
آزرده و دلخسته و زارم مکنید

گر مُردم و شد روان من زنده به عشق
حتی گذری هم به مزارم مکنید

*******************

سرگشته و زار و ناشکیبا شده ام
آواره به کوه و دشت و صحرا شده ام

تا جان به ره نگار بسپارم زار
عمریست که جان به کف مهیّا شده ام

*******************

شعر از جناب هوشنگ روحانی (سرکش)
(منبع: خورشید در سیاه چال، موسسه مطبوعات ملی امری، 131 بدیع، صص 113-111)

هیچ نظری موجود نیست: