۱۳۸۷-۰۵-۳۱

مذهب من

مذهب من

عاشقم ای عاقلان بیگانه با خویشم کنید
فارغم از خویشتن فارغ ز تشویشم کنید

اشکِ خونین و رخ زردم اگر حرمت نداشت
رحمتی آخر بر احوال دلِ ریشم کنید

مذهب من مذهبِ عشق است و شوق انتظار
غیر از این آئین ندارم فارغ از کیشم کنید

هر چه کمتر شد امیدم درد عشقم شد فزون
خاکیان آسوده از رنج کم و بیشم کنید

جان اگر قربانی راهش نگردد بی بهاست
نقد جانم باز بستانید و درویشم کنید

از سر کوی بهاء هرگز نخواهم پا کشید
گر همه مُلک جهان را سر به سر پیشم کنید

گر چه نوشین است "سرکش" لیکن این بیگانگان
پیش آن شیرین زبان چون تلخی نیشم کنید

شعر از جناب هوشنگ روحانی (سرکش)

منبع: خورشید در سیاه چال، مجموعه اشعار فخرالدین هوشنگ روحانی، ص 77

هیچ نظری موجود نیست: