۱۳۸۷-۱۱-۰۸

دل شوریده

دل شوریده

عاشقی را که به جز عشق تو تفسیر نبود
به خدا در خور این تهمت و تکفیر نبود

به که گویم که چه دلخونم از آن لحظه که تو
رفتی از پیشم و چشمم ز رخت سیر نبود

حکم تقدیر چنین بود ز بهر من و تو
چه کنم چاره ز سر پنجۀ تقدیر نبود

کاش مرغ دل شوریده و دیوانه من
بستۀ حلقۀ آن زلف چو زنجیر نبود

شب و روزم همه با غم سپری گشت و دریغ
ز آه سردم به دل سنگ تو تاثیر نبود

وصف پیمان تو گفتی که چو تقدیر قضاست
حکم تقدیر که اندر خور تغییر نبود

"روشنی" بندگی عشق نموده است از آن
که خرد را به خیالش ره تدبیر نبود

شعر از: شهید مجید جناب دکتر سیروس روشنی
منبع: شاعرانی در ورای مرزها، گردآوری از بهروز جبّاری، ص 370

هیچ نظری موجود نیست: